کد مطلب:211028 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:147

مواردی که عمر به مخالفت با شریعت اسلام برخاست
بهتر است بگوئیم اجتهاد در مقابل نص كه عمر برای خود آیات را تفسیر و یا تأویل می كرد و فقه اسلام را به صورت دیگری جلوه داد

1- رزیة الخمیس این مصیبت در روز پنجم از كسالت پیغمبر در سال 11 هجری رخ داد كه رسول خدا در حال مرض فرمود هلم اكتب لكم كتابا لا تضلوا كاغذ و قلمی بدهید تا برای شما بنویسم یك مهمی را كه هرگز گمراه نشوید عمر گفت حسبنا كتاب الله - ان النبی قد غلبه علیه الوجع یا ان المرء لیهجر یا ان النبی یهجر و پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود قوموا برخیزید بروید و این حدیث را اكثر علمای سنت نقل كرده اند [1] و این اولین مخالفتی بود كه عمر در حیات پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم نمود

2- مخالفت با صلح حدیبیه در جنگ بود كه پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم روز دوم ذی قعده سال 6 بقصد عمره حركت كرد و از مهاجر و انصار گروهی با او بودند و از اعراب 1400 نفر در



[ صفحه 139]



ركابش حاضر شدند در ذی حلیفه كه رسید فرمود ما زائر بیت هستیم برای جنگ نیامده ایم و خالد بن ولید در عتمیم نزدیك مكه رفت نزدیك ظهر با مشركین مقابله یافتند قریش اصرار بر جنگ داشت - و این صلح به نفع مسلمین تمام شد به شرحی كه در كتب اخبار و تواریخ ضبط شده است [2] .

3- مخالفت عمر با نماز پیغمبر بر ابن ابی المنافق بود به شرحی كه بخاری نقل كرده وقتی پیغمبر خاست بر او نماز بخواند عمر سخت بر او برآشفت پیغمبر فرمود استغفر لهم اولا تستغفر لهم و این نماز موجب اسلام آوردن اكثر عشیره منافقین می شد. [3] .

4- پیغمبر فرمود بشارت دهید هر كس توحید كاملی داشته باشد و خدا را ملاقات كند در حالی كه بهشت خواهد رفت ابی هریره حدیث را این طور روایت كرد هر كس را من اول ببینم بشارت بهشت دهم و او اول عمر را دید بشارت بهشت داد عمر بر ابوهریره برآشفت آمد نزد پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم پرسید یا رسول الله شما فرمودید من لقی الله یشهد ان لا اله الا الله متیقنا بها قلبه بشره بالجنة قال رسول الله (ص) نعم

آری من گفتم هر كس شهادت به یگانگی خدا بدهد و از یقین به دیده بصیرت خدا را ملاقات كند او را بشارت بهشت دهید.

عمر گفت لا تقل فانی اخشی ان یتكلم الناس علیها این طور نگو من می ترسم با مردم چنین بگویم [4] كه مخالفت با گفتار پیغمبر در تربیت نفوس می كرد و اجتهاد در مقابل نص داشت.

5- تخطی عمر عمل به شورا بود كه از بدعتهای اوست اگر خلافت به اجماع و جمهوریت باید باشد چرا خودش به سمت ولایت عهدی منصوب شد و چرا سومی را به شورای شش نفر با آن قیود قتل برگزار كرد به شرحی كه در تاریخ مفصل اسلام نوشته ام.

6- تصرف در احكام خلافت فقه اسلام بود. یكی متعه حج است كه پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم دستور داد و عمل می كرد و نص صریح در قرآن دارد.

قوله تعالی فمن تمتع بالعمره الی الحج فما استیسر من الهدی فمن لم یجد



[ صفحه 140]



فصیام ثلاثة ایام فی الحج و سبعة اذا رجعتم تلك عشرة كامله ذلك لمن لم یكن اهله حاضری المسجد الحرام كه شرح مفصل صفت تمتع را در عمره و حج و مناسك آن در كتب فقه اسلام مندرج است و عمر مردم را منحرف نمود و با آنكه اصحاب همه تمتع در حج می نمودند عمر بالای منبر رفت و گفت متعتان كانتا علی عهد رسول الله (ص) و انا انهی عنهما و اعاقب علیهما متعة الحج و مستعة النساء. [5] .

این تصریف بی جا مخالفت با نص و با اهلبیت بوده و فقه امامیه به كلی از این روش بیزار و منزه از این چون و چراها می باشد.

تحریم متعه حج و نساء غوغائی در همان سنوات اولیه برای مردم برپا كرد كه هنوز دنباله آن كشیده می شود.

7- تحریم متعه نساء بود كه رسول خدا تشریع فرمود و امام فخر رازی گفت اجتهاد در مقابل نص صریح غلطی است فاحش و قرآن در چهار آیه متعه حج و نساء را تصریح فرمود و خود عمر هم اقرار نمود كه زمان پیغمبر حلال بود من حرام كردم و عقاب بر مرتكبین آن می كنم معلوم نیست با چه مجوزی حلال خدا را حرام نموده و به چه دستوری عقاب می كند ثواب موعود را.

فیا للعجب كه امروز دنیا با متعه اسلام سر تسلیم فرود آورده زیرا شرایط نكاح نصاری و عیر امامیه سبب شیوع فحشاء گردیده و نكاح منقطعه این نقیصه اجتماعی را رفع می كند.

8- تغییر اذان است یكی از اختلافات امامیه با سایر فرق در فروع این تغییر اذان است كه در زمان خود پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم اذان به شرحی كه امروز امامیه می گویند «بدون شهادت بر امامت علی» داده می شد و عمر در سال دوم خلافت خود دستور داد در اذان صبح به جای حی علی خیر العمل بگویند الصلوة خیر من النوم در اینكه اذان امامیه همان اذان پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم است اخبار متواتری هست و در اینكه عمر تغییر داد روایات زیادی در



[ صفحه 141]



دست است. [6] و دنباله آن اختلافاتی رخ داد.

9- اسقاط حی علی خیر العمل یكی از تصرفات نابجای عمر در فقه اسلام اسقاط كلمه حی علی خیر العمل كه یك حقیقت كلیه مطلقه الهیه است مورد قبول تمام ملل عالم زیرا هر كس گروگان عمل خودش می باشد و به عملش زنده است و عمر آن را اسقاط نمود به شرحی كه قوشجی در كتاب خود [7] در اواخر مبحث امامت می نویسد عمر گفت ثلاث كن علی عهد رسول الله و انا انهی عنهن و احرمهن و اعاقب علیهن - متعة النساء متعة الحج و حی علی خیر العمل.

10- سه طلاقه نمودن بود كه عمر بر خلاف فقه اسلام دستور داد با سه بار گفتن سه طلاق حرام می شود در حالیكه سه طلاق باید مسبوق بر رجعتین و طلاقین باشد در فقه امامیه كه مستقیم از خود پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم گرفته شد می فرماید باید سه بار طلاق و دو بار رجعت باشد تا بار آخر حرام گردد سه طلاق در یك مجلس خلاف مذهب جعفری و امامیه است زیرا قرآن تصریح دارد كه می فرماید الطلاق مرتان فامساك بمعروف او تسریح باحسان و در آیه تشریح فرمود فان طلقها فلا تحل له من بعد حتی تنكح زوجا غیره.

و زمخشری در كشاف لغات را خوب معنی و تجزیه و تحلیل نمود كه طلاق به معنی تطلیق مانند سلام كه به معنی تسلیم است و مرتان یعنی تطلیق شرعی دوبار پس از هم مانند تفریق دون الجمع و مراد از مرتین منشیه نیست بلكه تكرار پس از تكرار است كرة بعد كرة و بامساك بمعروف یا تسریح باحسان اختیار در نگاهداری یا طلاق ثانویست شاید زن به حسن معاشرت جلب توجه شوهر را بنماید و اگر باز بدرفتاری نمود طلاق دوم و طلاق سوم با فاصله معین باید باشد ولی عمر در ایام خلافت خود دستور داد به مردی كه از



[ صفحه 142]



زنش شكاست داشت در یك مجلس سه بار طلاق بده دیگر بر او حرام می شود - و این عقوبت و تادیب اوست [8] .

در حالی كه زمان پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم تا زمان ابوبكر هم سه طلاق باید در سه مجلس با مدت معهود باشد.

11- اختلاف دیگری كه عمر ایجاد كرد صلوة تراویح بوده كه دستور داد نمازهای نافله را به جماعت بخوانند و این هم خلاف سنت و عمل پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم تا آخر خلافت ابوبكر بود [9] و عمر سال دوم خلافت خود چنین بدعتی را بجا گذاشت.

تراویح نافله شبهای رمضان است و از این جهت تراویح گفتند كه نشسته در حال راحت با خدا مشغول راز و نیاز و نماز شود و پس از چهار ركعتی لحظه ی استراحت كند امامیه این چهار ركعت نافله را می خوانند ولی به فرادی و بعد استراحت می كنند و پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود صلوا كما رایتمونی اصلی نماز بخوانید همانطور كه می بینید من نماز می خوانم و خودش تراویح را چنین می خواند ولی عمر در سال 14 هجری به اصحابش گفت تراویح را به جماعت بخوانید - و به همه شهرها بخشنامه كرد كه چنین كنند.

12- دیگر از اختلافات صلوة الجنائز نماز میت است كه پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم بر جنازه ها پنج تكبیر می فرمود ولی خلیفه ثانی دستور داد چهار تكبیر بر جنازه ها بگویند [10] .

13- تصرف در ارث برادر و خواهر از موارد تصرف عمر در فقه اسلام این بود كه گفت خواهر و برادر به شرط نداشتن فرزند باید مثل هم ارث ببرند - در حالی كه قرآن نص صریح داده.

قوله تعالی یستفتونك قل الله یفتیكم فی الكلاله ان امرؤ هلك لیس له ولد او اخت فلها نصف ما ترك و هو یرثها ان لم یكن لها ولد فان كانتا اثنتین فلهما الثلثان مما ترك و ان كانوا اخوة رجالا و نساءا فللذكر مثل حظ الانثیین یبین الله ان تضلوا و لله بكل شی ء علیم



[ صفحه 143]



عمر با این تصریح كه اگر اولاد نداشت خواهر نصف می برد گفت ولد مخصوص پسر است و خواهر و دختر برای متوفی مثل هم هستند و باید هر یك نصف ببرند و مذاهب اربعه این دستور اجتهادی عمر را در مقابل نص صریح عمل می كنند در حالیكه امامیه به دستور قرآن رأی داده است در كتب فقه امامیه در باب ارث اخبار و احادیث مرویه از خود پیغمبر و ائمه اطهار در تصریح به این حقیقت كه و اولوا الارحام بعضهم اولی ببعض فی كتاب الله كاملا رعایت و اجرا می گردد. [11] .

14 - عول الفرایض از اختلافاتی كه عمر در فقه اسلام ایجاد كرد و در مذاهب اربعه اجرای آن ادامه یافت عول فرایض است عول یعنی كسر ازتر كه چون در مقیاس تعیین سهام برای هر چیز شش سهم معین كرده اند مانند شش دانگ خانه شش دانگ باغ و غیره در تقسیم اگر كسری آورد برای ورثه آن را عول گویند - و این عول از حق آخرین طبقه كسر می شود.

و چون خلیفه دوم حساب نمی دانست و طبقات را مانند خواهرها و شوهر و غیره در استحقاق تركه تشخیص نمی داد كه كدام باید مقدم و كدام موخر باشند دستور داد آن عول و نقص را باید بین همه تقسیم كرد و از نسبت سهام كسر نمود و این انحراف مرز عدل بوده زیرا طبقه اول و دوم و سوم به ترتیب ارث خود را می برند و هر چه دورتر می شود از ارث محروم تر خواهد بود و لذا عول و كسر سهم آخریست و عمر گفت از سهام همه ممكنست كسر نمایند و در فقه امامیه است كه هر كس مقدم است تمام می برد تا آنجا كه مؤخر است عول و كسر به او می رسد - چه هر چه به او بدهند باز یافتی است كه به نسبت خود از ارث می برد.

قال امام الصادق علیه السلام كان امیرالمؤمنین علی (ع) یقول الذی احصی رمل عالج لیعلم ان السهام لا تعدل علی سته لو یبصرون وجها

فرمود عول از بی سوادی در حساب كردن است اگر بدانند چگونه حساب می كنند ابدا عولی رخ نخواهد داد درباره 17 شتر تقسیم فرمود و كسری نیامد [12] .

و حاكم در فرایض می نویسد اول من اعال الفرایض عمر اول كسی كه نقص در تقسیم



[ صفحه 144]



پیدا كرد و نتوانست تقسیم درست كند عمر بود و آن را هم تقسیم به نسبت كرد [13] و این اشتباه و بدعت جزء احكام شرع در كتب مذاهب اربعه رواج یافت و امامیه كمتر به این اشتباه و عول برمی خورند.

15- میراث الجد مع الاخوه یكی دیگر از موارد حساس اختلاف فقه امامیه در میراث جداست با بودن برادران كه بیهقی از پیغمبر اكرم صلی الله علیه و آله و سلم روایت می كند كه عمر از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم پرسید از میراث جد با بودن اخوه فقال (ص) له ما سئوالك عن هذا یا عمر فرمود این سؤال برای چه می كنی گفت انی اظنك تموت قبل تعلمه می ترسم قبل از مردن تو فرابگیرم.

راوی حدیث سعید بن مسیب است می گوید عمر مرد و هنوز نمی دانست.

علامه شرف الدین از قول بیهقی می فرماید عمر در تمام عمر در این مسئله مضطرب بود و نمی دانست چه كند هفتاد حكم مختلف را در این مورد داد [14] .

عبیده سلمانی می گوید در موارد ارث جد بیش از صد مورد را خودم دیدم كه عمر به اختلاف رأی داد و خودش گفت انی قضیت فی الجد قضیات لم آل فیها عن الحق و رجع اخیرا فی هذه المعضله الی زید بن ثابت بالاخره نفهمید و نداست و به آراء بی جای مختلف در تحیر مانده و به یزید بن ثابت ارجاع می كرد [15] .

طارق بن شهاب زهری گوید عمر بن خطاب در میراث جد با اخوه قضایای مختلفی دارد و بیشتر به زید بن ثابت ارجاع می كرد و زید او را در جهلش شماتت می كرد و ناچار تسلیم می شد و در این مورد از علی بن ابی طالب می پرسیدند.

16- فریضه مشتركه معروف (بحماریه) است - حجربه - یمیه - عمریه.

جریان این قضیه این است كه زنی مرد كه شوهر و مادر داشت با دو برادر مادری و دو برادر پدری و مادری هم داشت كه از پدر و مادر بودند آمدند نزد عمر گفت استقصاء كرد خلیفه به شوهر ارث فرضیه كه نصف است و به مادرش سدس كه فرض است بدهید و به برادران مادریش به هر یك ثلث بدهید این مال تمام شد باقی ماندند برادران پدری و مادری او كه هیچ از مال باقی نمانده بود.



[ صفحه 145]



یكی از آن برادرها آمد نزد عمر گفت پدر من حمار بوده و ماورثه در مادر شركت داریم حق ما چهار برادر را تقسیم كن. عمر گفت این قضیه را دیروز حكم دادم همانطور عمل كنید [16] .

یكی از آنها برخاست گفت ای خلیفه فرض كه پدر ما حمار باشد مگر ما همه از یك مادر نیستیم؟ عمر سر بلند كرد گفت راست می گوئی همه فرزندان یك مادر هستید باید در ثلث شركت كنید چون گفت پدرمان حمار بوده حماریه گفتند چون گفت پدرمان سنگ بوده كه در دریا افتاده حجریه گفتند چون نام دریا برد یمیه گفتند چون سبك قضاوت عمر را نشان می دهد عمریه گفتند كه در مذاهب اربعه به اختلاف مشهور است و خودشان هم مانند خلیفه سرگیجه گرفته و نفهمیدند چه می گویند و هر یك از ائمه اربعه با هم نظر خلاف دارند و همه با امامیه مختلف هستند و اما امامیه معتقدند كه ورثه بر حسب مراتب ثلاث طبقه اول مانع طبقه دوم و طبقه دوم مانع طبقه سوم در ارث می باشند و مادر از طبقه اول است در حالی كه برادران و خواهران از طبقه دوم می باشند و حكم این مسئله در فقه امامیه این است كه زن نصف بنابر فرض می گیرد و باقی مال مادر است فرضا و برادران و خواهران اگر باشند هیچ سهمی ندارند چنانچه این مسئله را در فقه به نظم هم آورده و گفته اند:



و ان تجد زوجا و اما ورثا

و اخوه للام حازوا الثلثا



و اخوة ایضا لام و اب

و استغفروا المال بفرض النصب



فاجعلهم كلهم لام

و اجعل اباهم حجرا فی الیم



و اقسم علی الاخوة ثلث التركه

فهذه المسأله «المشتركة»



17- نصیب الورثه یكی دیگر از موارد اختلاف فقه امامیه با مذاهب اربعه این است كه قرآن می فرماید: للرجال نصیب مما ترك الوالدان و الاقربون - و للنساء نصیب مما ترك الوالدان و الاقربون فما قل منه او كثر نصیبا مفروضا [17] .

و برای مرد یا زن از تركه متوفی سهمی است و در آیه دیگر می فرماید:



[ صفحه 146]



و یوصیكم الله فی اولادكم للذكر مثل حظ الانثیین. آیه ی 10 سوره ی نساء

كه نص صریح بر سهم پدر و مادر و خویشان دارد و هر كس مسلمان باشد باید بر طبق این نص عمل كند و حضرت امام محمد باقر در صحیح حمران می فرماید و الاسلام ما ظهر من قول او فعل و هو الذی جماعة من الناس من الفرق اسلامیه كلها و به حقنت الدماء و علیه حرث المواریث و جار النكاح و اجتمعوا علی الصلوة و الزكوة و صوم الشهر و حج البیت فخرجوا بذلك عن الكفر و اضیفوا الی الایمان

می فرماید مسلمان كسی است كه در قول و فعل مسلمان باشد و نشانه اش این است كه خون مردم را نریزد ارث را طبق نص قرآن تقسیم كند و نكاح نمایند و بر نماز و زكوة جماعت داشته باشند روزه بگیرند حج خانه ی خدا كند و اینها نمونه خروج از كفر و نشانه مسلمانی است

حضرت امام جعفر صادق علیه السلام فرمود الاسلام شهادة ان لا اله الا الله و التصدیق برسول الله و به حقنت الدماء علیه جرت المناكح و المواریث

اسلام شهادت بر توحید و رسالت پیغمبر و حفظ خون و جریان نكاح و ارث است و به این علائم مسلمان شناخته می شود ولی عمر دستور داد عجم از عرب ارث نبرد مگر آنكه در عرب فرزندی آورد و این خبر را مالك در موطاء آورده و از سعید بن مسیب كه راوی ثقه بوده نقل كرده [18] .

18- یكی دیگر از موارد اختلاف فقه امامیه با مذاهب اربعه كه از تصرفات عمر سرچشمه گرفته این است كه سعید بن منصور در سنن خود نقل كرده مردی خواهرش شناخت كه در جاهلیت با او بوده و پسری داشت كه نمی دانست مال پدر اوست یا نه هر دو را خرید و آزاد كرد آن فرزند مالی داشت كه اتفاقا مرد و به منزله خالو و دائی او می شد رفت نزد عمر خلیفه گفت تو عصبه هستی و ارث نمی بری برگشت نزد ابن مسعود جریان را گفت با هم وارد بر عمر شدند پرسید این چه فتوائی بوده دادی؟ عمر گفت: برای این كه او عصبه بوده و فریضه ی در حق او نبوده نباید ارث ببرد - ابن مسعود گفت این رحم اوست و خالو و دائی اوست و ولی نعمت اوست كه آزاد شده او می باشد به هر حساب باشد باید ارث ببرد عمر از گفته خود برگشت [19] .

و فتوای ابن مسعود طبق فتاوی... است زیرا مادر غلام قبل از پسرش وفات كرده بود.



[ صفحه 147]



19- عدة حامل یكی دیگر از موارد اختلاف فقه امامیه با مذاهب اربعه عده حامل است كه شوهرش مرده باشد - بیهقی در شعب الایمان نقل می كند زنی از عمر استفتاء كرد كه من پس از وفات شوهرم و قبل از انقضاء عده حامله شده ام دستور بده چه كنم ابی بن كعب حاضر بود گفت عده اش حمل اوست و عمر گفت مباح است كه قبل از انقضاء مدت چهار ماه و ده روز ازدواج كند.

اما در فقه امامیه دو آیه متعارض در عده متوفی دارد یكی اولات الاحمال اجلهن ان یضعن حملهن و دیگر والذین یتوفون منكم و یذرون ازواجا یتربصین بانفسهم اربعة اشهرا و عشرا

در آیه اولی چنین می نماید كه برای ازدواج شوهرها به وضع حمل مدت كافی است و در آیه ثانی چنان نشان می دهد باید مدت بگذرد و در این آیه متعارض باید از امام كه راسخ در علم است استفاده كرد - ابن عباس از امیرالمؤمنین علیه السلام روایت می كند كه فرمود در موارد اختلاف به نصوص ائمه باید عمل كنید و جمهور مسلمین اتفاق دارند كه عده وفات چهار ماه و ده روز است كه از مردن شوهر شروع می شود اما اختلاف در این است كه زن از مرگ شوهر باخبر باشد یا نباشد.

اما در این عده ابتدای آن علم زن به وفات شوهر است و هر چه از مردن شوهر بگذرد و علم نداشته باشد در حساب عده نیست و باید ازدواج نكند تا مدت عده با علم بگذرد در این صورت برای شوهرها حد تربص محفوظ است.

این فتوای امامیه با فتاوی مذاهب اربعه اختلاف دارد.

20- تزویج زوجه مفقود یكی دیگر از موارد اختلاف تزویج زن گمشده است كه فاضل دوالیبی می نویسد عمر اجتهاد كرد در زوجه مفقود كه اگر چهار سال از فقدان او گذشت باید پس از این مدت عده نگاه دارد و شوهر كند اگر مرگ شوهرش ثابت نشده باشد و اگر علم به مردن شوهر نداشته باشد باید تمام عمر در حال عده و معلقه باشد.

در این فتوای اجتهادی عمر - مالك با ابوحنیفه و هر دو با شافعی اختلاف دارند و برخی گفته اند باید در حال عده باشد تا بمیرد و این اجتهاد در مقابل نص برای آن است كه اعتنائی به فتاوی اهل بیت نمی دهند و نمی دانند چه باید كرد در حالی كه پیغمبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم فرمود لا ضرر و لا ضرار و قرآن می فرماید و ما جعل علیكم فی الدین من حرج



[ صفحه 148]



اما در فقه امامیه چنین است كه اگر مفقود خبری نداشت واجب است حفظ تربص تا وقتی یكدیگر را پیدا كنند یا وفات شوهر ثابت شود تا نظیر این خبر به تقریب و به ظن یقین دست دهد و اگر گم شده نفقه نداشت و بی خبر ماند باید حاكم شرع مراجعه كند و از آن روزی كه به حاكم شرع مراجعه كرد تا چهار سال اگر خبری نشد او را طلاق شرعی می دهد یا به یك متولی می سپارد كه ضامن نفقه او شود و چنانچه خبر از وفات شوهر یافت از همان روز باید عده را كه چهار ماه و ده روز است نگاهدارد و بعد بخواهد شوهر كند مانعی نیست و اگر مفقود شوهر بوده در عده زن پیدا شد تملك نماید و اگر پس از عده بود باید عقد كند [20] .

21- اختلاف دیگر در بیع امهات اولاد است.

از موارد اختلاف فقه امامیه با فقه مذاهب اربعه این است در مذاهب اربعه به دستور عمر معامله مادران اولاددار حرام است در حالی كه خرید یا فروش كنیزی كه صاحب اولاد باشد در عهد پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم مباح بوده و عصر ابوبكر هم عمل می شده حتی اویل خلافت عمر هم معامله می كردند ولی عمر در سال دوم خلافت خود خرید و فروش كنیز صاحب فرزند را حرام كرد و عبدالله بن عمر از پدرش حدیثی آورد كه از رسول خدا شنیدم فرمود ام الولد لاتباع و لا توهب و لا تورث و لا توقف یستمتع بها «ای مالكها» مدت حیاته فاذا مات عتقت بموته یعنی - كنیز صاحب فرزند فروش و بخشیده و مورث و متوقف نباید بشود تا زنده است مورد استفاده مالك است و چون مالك مرد او آزاده می گردد و از ابن عباس نقل كردند كه او گفته پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود ایما امة ولدت من سیدها فهی حرة عن دبره.

اما در فقه امامیه شیخ الطایفه شیخ طوسی می فرماید در خلاف احادیثی بر جواز معامله نقل می فرماید.

اذا استولد الرجل انه فی ملكه ثبت لها حرمة الاستیلاء و لا یجوز بیعها ما دامت حاملا فماذا ولدت لم یزل الملك عنها و لم یجز بیعها ما دام ولدها باقیا الا فی ثمن رقبتها فان مات ولدها جاز بیعها علی كل حال. فان مات سیدها جعلت فی نصیب ولدها و عتقت علیه فان لم یخلف غیرها عتق منها نصیب ولدها و استسعت لباقی الورثه

مفاد بیان این است اگر مردی كنیزی داشت و از آن اولادی پیدا كرد تا وقتی كه



[ صفحه 149]



حامله است جایز نیست «نه آنكه حرام باشد» او را بفروشد و اگر وضع حمل كرد تا موقعی آن فرزند باقی است و تكلیف بنده بودن آن معین نشده نباید مادر را بفروشد مگر پس از تعیین تكلیف یا مردن او یا مردن آقا كه آزاد می گردد یا در سهم ورثه درمی آید و آنها آزادش می كنند.

ولی در هر حال از حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام و سایر ائمه اجازه معامله در او هست در حالیكه در مذاهب اربعه اجازه معامله نیست و در باب عتق و رقبه بحث مفصلی شده است.

22- وجوب تیمم برای نماز از موارد اختلافی وجوب تیمم برای نماز است به نص قرآن مجید.

یا ایها الذین آمنوا اذا قمتم الی الصلوة فاغسلوا وجوهكم و ایدیكم الی المرافق و امسحوا برؤسكم و ارجلكم الی الكعبین و ان كنتم جنبا فاظهروا و ان كنتم مرضی او علی سفر او جاء احد منكم من الغائط او لا مستم النساء فلم تجدوا ماء فتیمموا صعیدا طیبا فامسحوا بوجوهكم و ایدیكم منه

در این آیه شریفه خطاب به مؤمنین است كه چون برای نماز قیام كردید و دست و صورت را غسل دهید و دست را تا مرفق بشوئید و سر و پاها را تا كعبین مسح كنید و اگر جنب بودید خود را طاهر كنید و اگر مریض بودید یا در سفر بودید یا محتلم شدید یا مجامعت با زنان كردید و آبی نیافتید با خاك تیمم كنید و تیمم هم به دست ها و صورت باید باشد.

و در آیه دیگر می فریاد: «یا ایها الذین آمنوا لا تقربوا الصلوة و انتم سكارای حتی تعلموا ما تقولون و لا جنبا الا عابری سبیل حتی تغتسلوا و ان كنتم مرضی او علی سفر او جاء منكم من الغائط او لا مستم النساء فلم تجدوا ماء فتیمموا صعیدا طیبا فامسحوا بوجوهكم و ایدیكم ان الله كان عفوا غفورا.»

این همان مدلول است كه در وضو باید پس از شستن دستها صورت از رستنگاه مو تا زنخ به پهنی انگشتان دست از دو طرف غسل داده شود و دستها را از مرفق تا سرانگشتان و بعد مسح سر تا رستنگاه مو و مسح پاهها از سر انگشتان تا كعبین به ترتیب و هیچ اختلافی نیست جز آنكه مشهور است عمر بن خطاب گفت در صورت فقدان آب نماز واجب نیست و بخاری و مسلم و غیره این روایات را از عمر نقل كرده اند.

مردی آمد نزد عمر گفت من جنب شده ام آب نیست عمر گفت لا تصل عمار بن



[ صفحه 150]



یاسر حاضر بود گفت ای عمر چه گفتی عمر گفت من وقتی آب پیدا نكنم نماز نمی خوانم.

عمار گفت مگر نه پیغمبر فرموده اگر آب نبود تیمم كنید عمر گفت یا عمار اتق الله [21] در كتاب صحاح چندین روایت درباره این فتوای اجتهاد در مقابل نص صریح نقل كرده اند كه اكنون اختلاف ظاهر و قوی بین امامیه و مذاهب اربعه در وضو و تیمم است كه از مظاهر بارز اختلاف فروع دین بین مذاهب اسلامی است.

23- نافله عصر یكی دیگر از مظاهر اختلاف امامیه با مذاهب اربعه تطوع ركعتین بعدالعصر است كه مسلم در صحیح خود از عروة بن زبیر از عایشه نقل كرده اند كه گفت «ما ترك رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم ركعتین بعد العصر عندی قط» و باز از عایشه نقل كرده اند كه گفت «صلاتان ما تركها رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم فی بیتی قط سرا و لا علانیة ركعتان قبل الفجر و ركعتان بعد العصر [22] .

پیغمبر دو ركعت نماز نافله صبح و عصر را در هیچ حال نه سرا و جهرا ترك نفرمود.

و لكن عمر بن خطاب نهی كرد و هر كس اقامه چنین نمازی را می كرد او را به تازیانه می زد و این خبر را در موطاء مالك از ابن شهاب سائب بن یزید نقل كرده است كه دیدم عمر سكندر قرشی متوفی سال 80 هجری برای اقامه نماز عصر تازیانه زد و مردم دیگر می ترسیدند پس از نماز عصر نمازی بخوانند تا غروب شود [23] .

24- تأخیر مقام ابراهیم عن موضعه یكی از موارد اختلاف امامیه با مذاهب اربعه عقب بردن مقام ابراهیم از جای خودش كه آنجا حاجی نماز باید بخواند چنانچه قرآن تصریح می فرماید «و اتخذوا من مقام ابراهیم مصلی» كه چون ابراهیم و اسماعیل خانه خدا را ساختند مقام آنها ملصق به كعبه بود ولی اعراب پس از او مقام را خراب كرده عقب بردند و چون پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم مبعوث شد مقام را به خانه مصلق فرمود همانطور كه در عبد خود ابراهیم بود ولی چون عمر به خلافت رسید مقام ابراهیم را عقب برد تا آنجا كه فعلا هست و این واقعه در سال 17 هجری بود كه فضای مسجد را وسعت دادند.

25- گریه بر مردگان از غرایز طبیعی است كه انسان بر مردن دوستان خود گریان می گردد و پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم شخصا در مصیبت ابراهیم فرزندش و حمزه عمویش و در



[ صفحه 151]



مرگ خدیجه گریه كرد ولی عمر از گریه بر مرگ دوستان منع كرد و هر كس گریه بر متوفای خود می نمود با عصای خود او را می زد و اخبار زیادی برای گریه كردن پیغمبر موارد مختلف بر دوستان و اقوام خود نقل شده و احمد بن حنبل در مسند خود نهی عمر را نقل نموده است [24] .

طبری می نویسد چون ابوبكر مرد عایشه گریه می كرد عمر آمد درب خانه او و او را نهی نمود [25] .

26- تصدیق حاطب جاسوس این قضیه را چنین نوشته اند كه در جنگ با كفار قریش پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود مسیر ما را محفوظ دارید كه كفار ندانند از چه راهی بر سر آنها خواهیم رفت حاطب یهودی مسلمان نمای منافق نامه ی نوشت به یك زن داد كه برود كفار مكه را از مسیر پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم خبر دهد جبرئیل نازل شد جریان را به پیغمبر فرمود آن حضرت امیرالمؤمنین را مأمور كرد تا برود قاصد را برگرداند علی علیه السلام رفت زنی را دید گفت نامه را بده او گفت نزد من نیست برای او شمشیر كشید تا از ترس نامه ی كه در داخل موهای سرش بسته بود بیرون آورد داد او را دست بسته به مدینه آوردند و حاطب را احضار موضوع را رسیدگی نمودند عمر حاضر بود آن زن گفت اینها توطئه كردند و از اصحاب تو غیر از این شخص كه عمر بوده كسی با آنها نبود او می دانست نقشه آنها را و مرا مأمور این كار كردند معذالك عمر گفت: «یا رسول الله قد خان الله و رسوله و المؤمنین و عنی فلاضرب عنقه» عمر در این موضوع حضور خود را در نقشه مخالفین اظهار كرد و در عین حال می خواست اجازه بگیرد گردن حاطب را بزند و این حدیث را بخاری در صحیح خود از ابی عوان از حصین نقل كرده است به نقل النص و الاجتهاد ص 176 و نظیر این عمل را در چند مورد دیگر عمر از خود نشان داد مالك در موطاء خود در ماده لقمه بر وزن بركه و دمیری در حیوات الحیوان نقل كرده اند.

27- تقسیم صدقات پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم صدقات را تقسیم فرمود و سهمی برای اهل صفه قرار داد عمر گفت یا رسول الله دیگران از این اهل صفه احق و اولی هستند «و قال رسول الله انكم تسئلونی بالفحش و تبخلونی و لست بباخل» فرمود تو به فحش می گیری و اكنون به بخل مرا رهبری می كنی من بخیل نیستم و خود شخصا صدقات را بر دستور الهی تقسیم فرمود.



[ صفحه 152]



این حدیث را احمد به سند خود از سلمان بن ربیعه روایت كرده است [26] .

28- مخالفت با دستور پیغمبر (ص) - به شرحی كه محیی الدین ابن عربی نقل می كند پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم وقتی كه عمر اسلام آورد دستور داد «استراسلامك» ولی عمر تا از محضر پیغمبر بیرون آمد اعلان كرد كه من مسلمانم و آن روز پیغمبر از دست قریش تقیه می كرد تا مسلمین را رنج ندهند ولی عمر كه خود را قهرمان می دانست اعلان كرد من مسلمان شده ام [27] .

29- حلال ماه صیام را حرام كرد بدین شرح كه پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم پس از امر به روزه فرمود پس از افطار مسلمان آزاد است كه بخورد و بیاشامد و با زنان خود همخوابه شود و سایر مفطرات تا وقت سحر كه باز بر او حرام می گردد و مردم در حضور پیغمبر به دستور قرآن عمل می كردند كه می فرماید:

احل لكم لیلة الصیام الرفث الی نسائكم هن لباس لكم و انتم لباس لهن علم الله انكم كنتم تختانون انفسكم فتاب علیكم و عفا عنكم فالان باشروهن و ابتغوا ما كتب الله لكم و كلوا و اشربوا حتی یتبین لكم الخیط الابیض من الخیط الاسود من - الفجر ثم اتموا الصیام الی اللیل الخ.

یعنی خداوند بر شما حلال كرده كه شب ماه رمضان پس از افطار با زنان خود خلوت كنید و اگر كسی به نفس خود خیانت كند و توبه نماید خداوند توبه او را قبول فرماید و می تواند مباشرت كند و بخورد و بیاشامد تا وقتی سحر گردد وقتی سحر هم از تشخیص یك نخ سیاه و سفید معلوم می گردد آن وقت به روزه شروع كند تا وقت افطار ولی عمر خود و زن و فرزندش را جمع كرد و پس از عشاء غسل كردند و توبه نمودند و از خوردن و آشامیدن و مباشرت با زنان كناره گرفت [28] .

30- در تحریم خمر - خداوند تعالی در تحریم خمر سه آیه نازل فرمود بدین شرح

یسئلونك عن الخمر و المیسر قل فیهما اثم كثیر و منافع للناس

یا ایها الذین آمنوا لاتقربوا الصلوة و انتم سكاری حتی تعلموا ما تقولون از 46 نساء

انما یر الشیطان ان یوقع بینكم العداوة و البغضاء فی الخمر و المیسر و یصدكم عن



[ صفحه 153]



ذكر الله و عن الصلوة فهل انتم منتهون.

برخی از مسلمین به عادت جاهلیت در اوایل اسلام هم شراب می خوردند تا آنكه آیه تحریم آمد ترك كردند و به شراب خوردن حد زده می شد پس از آیه دوم بسیار كم بودند كه شراب بخورند و به نقل اخبار اهل سنت عمر بن خطاب از آنها بود كه هنوز شراب می خورد و با این و آن درمی آویخت و زد و خورد می كرد كه به پیغمبر خبر دادند فرمود او را حد بزنید و آیه سوم نازل شد برای آنها قرائت فرمود آن گاه عمر گفت انتهینا انتهینا [29] .

31- یكی دیگر از موارد اجتهاد در مقابل نص عمر در آیه یوم التقی الجمعان بود بدین شرح كه پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم در روز جنگ بدر به اصحاب خود سفارش فرمود اگر از بنی هاشم كسی بیرون آمد و اسیر شد او را نكشید و مخصوصا نهی در قتل عامه بنی هاشم و بالاخص عباس عموی خود نمود.

و به شرحی كه مورخین نوشته اند چون مسلمین غالب شدند و هفتاد اسیر از كفار گرفتند كه میان آنها عباس عموی پیغمبر بود و در دست عمر قرار گرفت و سیلی بر صورت او زد صدای ناله عباس بلند شد پیغمبر از خواب پرید گفتند چرا خواب نبردی فرمود چگونه بخوابم كه صدای ناله عمویم عباس را می شنوم آن گاه باتفاق انصار عباس را آزاد كردند [30] .

ابن اسحاق و ابن كثیر می نویسد عمر جدی داشت در كشتن بنی هاشم مخصوصا عباس و اصحاب از او مؤاخذه می كردند كه چرا به صورت عموی پیغمبر سیلی زدی گفت اگر نهی نمی كرد آنها را اول وقت می كشتم زیرا آنها پیغمبر را تكذیب كردند در حالی كه عقیل و عباس و حمزه و پیغمبر را تكذیب نكردند [31] .

32- گرفتن فدا از اسرای جنگ روز بدر بود كه چون مسلمین غالب شدند یوم الفرقان یوم التقی الجمعان اسرا را گرفتند خواستند بكشند پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم آنها را بخشید فرمود از آنها فداء بگیرید و آزاد كنید و عمر رأی داد كه باید همه آنها را كشت به جرم تكذیب و اذیت كه به مسلمین كردند پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود قوله تعالی ان اتبع الا ما یوحی الی انی اخاف ان عصیت ربی عذاب یوم عظیم و آنها را بخشید و هیچ كس در قول رسول خدا



[ صفحه 154]



مخالفت نكرد مگر عمر بن خطاب [32] .

33- مخالفت عمر با دستور پیغمبر (ص) - یكی دیگر از موارد اختلاف این بود كه روز جنگ حنین پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم نهی فرمود از قتل اسراء و فرمود اسرای هوازن را نكشید زیرا پس از آن فتح بزرگی در پیش داریم دستور داد اعلام كنند ان لایقتل اسیر من القوم ولی عمر به مردی از اسراء گذشت كه او را می شناخت به نام ابن اكوع كه دست بسته بود دستور داد او را كشتند علی بن ابیطالب علیه السلام رسید فرمود مگر پیغمبر دستور نداد از اسرا كسی را نكشید؟ و چون به رسول خدا خبر دادند سخت غضبناك شد و این حدیث را ابوداود در مسند خود و نسائی و ابن ماجه نقل كرده اند.

34- درباره فرار از جنگ یكی از موارد اختلاف این است كه قرآن تصریح فرمود كه هر كس از جنگ فرار كند باید او را كشت - یا ایها الذین آمنوا اذا لقیتم الذین كفرو ازحفا فلا تولوهم الا دبارومن یولهم یؤمئذ دبره الا متحرفا لقال او متحیزا الی فئة فقد جاء بغضب من الله و مأواه جهنم و بئس المصیر

این دستور قرآن است روز جنگ احد مصعب بن عمر را ابن قمئه كشت به خیال آن كه محمد را كشته و فریاد زد قتل محمد قتل محمد قتله ابن قمئه قشون اسلام از ترس گریختند و پراكنده شدند.

آیه نازل شد اذ تصعدون و لا تلوون علی احد و الرسول یدعوكم فی اخریكم فاثابكم غما بغم صعود به معنی رفتن و پراكنده شدن است پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم كه خبردار شد فریاد زد یا عباد الله انا رسول الله من كرفله الجنه هر كس پافشاری كند بهشت خواهد رفت من رسول خدا و زنده هستم.

ابن جریر طبری و ابن اثیر جزری می نویسد از گریخته گان عثمان بن عفان بود - انس بن نصر گفته عمرو طلحه بود بخاری در صحیح خود تصریح كرده در جنگ حنین بود و عمر فرار كرد [33] .

ابی قتاده انصاری روایت كرده در منهزم شدن قشون عمر بن خطاب فرار كرد و كسی كه



[ صفحه 155]



پافشاری كرد علی بن ابیطالب علیه السلام بود كه همه جا از پیغمبر جدا نمی شد بدین حماسه در خیبر مفاخره كرد.



انا الذی سمتنی امی حیدره

كلیث غابات كریه المنظره



اوخیكم بالصاع كیل السندره [34] .



و موارد دیگر بسیار شده كه عمر با عمروعاص به نزاع برخاستند و به مخالفت پیغمبر پرداخته و حاكم در مستدرك همه را یاد نموده است [35] .

35- درباره منع مذاكره با ابوسفیان در جنگ احد بود كه پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم روز جنگ احد به اصحاب خود كه هفتصد نفر و دویست نفر آنها سواره بودند و مشركین سه هزار نفر در دامنه كوه بودند و هفتصد نفر آنها سواره بودند و میان آنها 15 زن بود در این جنگ طلحه بن عثمان پرچم دار مشركین بود مبارز طلبید و علی بن ابیطالب دستش را قطع كرد تا جنگی سخت بین كفار و مسلمین شد تا شكستی بر مسلمین وارد شد پیغمبر زخمی گردید ابوسفیان آمد گفت یا محمد یا محمد پیغمبر فرمود كسی به او پاسخ ندهد ولی عمر رفت گفت محمد سخن تو را می شنود و پاسخ نمی دهد و این خبر را مورخ معروف جریر طبری و ابن اثیر جزری و ابن سعد در طبقات و حلیه و دحلانیه در سیره خود و ابی الفداء در البدایه و النهایه در غزوه احد نوشته اند [36] .

36- نهی از تجسس یكی از موارد اختلاف این است كه پیغمبر مردم را از تجسس در كار منع نمود و قرآن در این دستور چنین می فرماید یا ایها الذین آمنوا اجتنبوا كثیرا من الظن ان بعض الظن اثم و لاتجسسوا و لایغتب بعضكم بعضا ایحب احدكم ان یاكل لحم اخیه میتا فكرهموة و اتقوالله ان الله تواب رحیم.

ای گروهی كه ایمان آوردید از سوء نیت و بد گمانی اجتناب كنید بعضی از گمانها گناه است تجسس در حال یكدیگر نكنید و غیبت هم منمائید كه غیبت مانند كسی است كه دوست داشته باشد گوشت مرده برادر خود را بخورد از خدا بترسید و توبه كنید كه او بخشنده و مهربان است.

در صحیح مسلم روایت كرده كه قال رسول الله (ص) ایاكم و الظن فان الطن



[ صفحه 156]



اكذب الحدیث و لاتحسسوا و لاتجسسوا و لاتناجشو و لا تحاسدوا و لا تدابروا و لا تباغضوا و كونوا عباد الله اخوانا الخ -

یعنی بر شما باد كه سوء ظن برند كه دروغ ترین اخبار است درصدد شنیدن و بدست آوردن از طریق احساس نباشید جستجو و كاوش نكنید كسی را بر گفتن اسرار اصرار ننمائید اندیشه بد نكنید بغض نورزید بندگان خدا برادر باشید.

ولی عمر در ایام خلافتش دستور داد تجسس كنید و جاسوسان برانگیخت تا اطراف مذاكرات مردم درباره خلافت و دولت بررسی و تفتیش نمایند و گزارش دهند - تا مردم شارب الخمر و قمارباز را به تحقیق و تفتیش بشناسند و چون یكی را در این حال گرفت گفت ای دشمن خدا تو شراب خوردی او پاسخ دادای خلیفه من یكبار در پنهانی شراب خوردم تو سه بار در ملاء و علنی؟! مگر قرآن نمی فرماید و لاتجسسوا توبه تجسس برخاستی - مگر قرآن نمی فرماید و أتو البیوت من ابوابها تو از دیوار خانه من بالا آمدی مگر قرآن نمی فرماید و اذا دخلتم بیوتا فسلموا و ما سلمت از درب خانه هر كس وارد شدید سلام كنید و تو سلام نكردی - عمر گفت اكنون می شود مرا عفو كنی پاسخ داد آری نعفا عنه و خرج [37] .

علامه سید شرف الدین عاملی چندین حكایت نظیر آن را در موارد مختلف نقل كرده است [38] .

37- درباره مهر زن از موارد اختلاف فقه امامیه با مذاهب اربعه درباره حد مهر زن است كه شارع اسلام می فرماید یجب فی المهران یكون مما یملكه المسلم عینا كان ام دینا ام منفعة كه مسلمانان مختارند در میزان و مقدار و حدود مهر زن از نقدی و جنسی یا منافع مال منقول یا غیرمنقول هر چه تراضی شود آزادند و استحباب در فقه امامیه در این است كه از مهرالسنه كه حدود پانصد درهم است بیشتر نشود.

عمر در این باب دستور داد صداق و مهر هیچ كس نباید بیش از مهر یكی از زوجات پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم باشد - زنی برخاست پای منبر خطاب كرد:ای خلیفه چه گفتی قرآن می فرماید.



[ صفحه 157]



و ان اردتم استبدال زوج مكان زوج و اتیتم احد یهن قنطارا فلا تاخذوا منه شیئا اتاخذونه بهتانا و اثما مبینا - و كیف تأخذونه و قد افضی بعضكم الی بعض و اخذن منكم میثاقا غلیظا.

آیه 26 سوره نساء

یعنی اگر خواستید زن خود را طلاق بدهید و زن دیگر بگیرید آنچه كابین و مهر اوست كه قرار گذارده اید پس بگیرید و اگر مدیون هستید بدهید كه مرتكب گناهی نشده باشید به چه جهت مال زنان را می گیرید در حالی كه در قبال آن تمتع برده اید و بدین شرط پیمان ایجاب و قبول بسته اید.

عمرتا این سخن را شنید از سخن خود برگشت و گفته شد عجب نیست از خلیفه ی كه یك مسئله عمومی دین خود را نمی داند و زنان می دانند خودش گمراه و مردمش گمراه شده و یكی از صحابه به او گفت زنها از تو داناتر هستند در خبری دیگر است كه چون این آیه را خواند عمر گفت كل الناس افقه من عمر و رجع عن كلمه. [39] .

در حد سارق كه دست او را باید از انگشت برید.

38- ابی العلاء معری اشكال كرد كه چرا انسان كه ارزش او هزار دینار است و باید دیه قطع یدش در دزدی پانصد دینار باشد - بربع دینار حكم دادند و گفت:



ید بخمس مائین عسجد فدیت

ما بالها قطعت فی ربع دینار



ابی العلاء معری

سید مرتضی پاسخ داد:



امانت النفس اغلاها و ارخصها

ذل الخیانة فافهم حكمة الباری



سید مرتضی

آن روز كه دیه دست پانصد دینار مقرر گردید برای پیوستگی به حكم شرعی و جزئیت با بدن كلی بود ولی چون بذل خیانت آلوده شد آن قیمت تقلیل می یابد تا به ربع دینار برسد و این حكمت از ذل خیانت است.



[ صفحه 158]



39- تغییر دادن حد شرعی از موارد اختلاف تغییر حد شرعی است كه عمر به رأی شخصی اجتهاد در مقابل نص نموده و آن این بود دزدی به نام علمة شتری را دزدید و فروخت و بعد كه او را گرفتند نزد عمر بردند اقرار كرد عمر كثیر بن صلت را مأمور كرد كه دستهای او را ببرد در حالی كه بریدن دست دزد پس از بار سوم با عدم اضطرار به نص صریح قرآن كه می فرماید فمن اضطر غیر باغ و لاعاد فلا اثم علیه آن هم از كجای دست در صورت عدم قبول صاحب مال ثمن و قیمت مال دزدی را یا عدم استطاعت بر تادیه قیمت و دلایل دیگر كه در فقه امامیه مورد بحث تفصیلی است كه هر یك در شرایط خود حدی دارد و عمر حد شرعی را برای خود صادر كرد: [40] .

40- دیه گرفتن از غیر مسئول از موارد اختلاف این بود كه دیه با شرایطی گرفته شود - ابا خراش هذلی شاعر مردی را از اهل یمن به استقبال حجاج فرستاد او هم مشك آبی برداشت شبانه برود آب كند تا آنها را سیراب نماید اتفاقا ماری در آب می رود در نتیجه گوسفندی كه می كشند از آن آب زهر آلوده به مار در آن می ریزند آنها می خورند و می میرند خبر به عمر می رسد دستور می دهد كه عامل او در یمن دیه مسمومین را از ابا خراش هذلی شاعر بگیرد كه در حالی كه او شرعا مسئول از این پیش آمد نبوده است و در این باره گفته:



لقد اهلكت حیة بطن واد

علی الاخوان ساقا ذات فضل



فما تركت عدوا بین بصری

الی صنعاء یطلبه بذحل [41] .



41- اقامه حذرنا تغییر حد شرعی ابن سعد در طبقات می نویسد مردی آمد نزد عمر نامه ی آورد كه در آن چند شعر راجع به زنا كردن زنی بود بدین مضمون:



الا ابلغ ابا حفص رسولا

فذالك من اخی ثفه ازاری



تا آن جا كه گوید:



بعقلهین جعدة من سلیم

معبدا یبتغی سقط العذار



عمر فرستاد جعده را كه از طایفه بنی سلیم بود آوردند و دستور داد صد تازیانه به او زدند در حالی كه شعر شاعر روی معاشقه بود و شعر دلیل جرم نمی شود و این حد هیچ



[ صفحه 159]



موردی نداشت [42] و این اجتهاد در مقابل نص بوده كه جرم ثابت شود آن گاه حد جاری نمایند.

42- منع حد درباره مغیرة بن شعبه این قضیه از شرحی كه ابن اخلكان در ترجمه مغیرة بن شعبه نقل می كند با جمال این است كه روبروی منزل مغیرة امیر بصره از طرف عمر منزل زنی بود به نام ام جمیل بنت عمرو كه شوهرش حجاج بن عتیك بود باد می وزد پرده اطاق ام جمیل بالا می رود مغیرة بن شعبه او را می بیند فریفته و عاشق او می گردد.

ابوبكرة همسایه او می فهمد كه مغیرة بر این زن داخل شده و با او زنا كرده جریان را می بیند و به عمر می نویسد خلیفه او را با شهود می خواهد اتفاقا همه در حالی كه از همان پرده شاهد جریان بودند شهادت می دهند و عمر شهود را به جای زانی حد می زند و این حكایت تاریخی را اكثر مورخین نوشته اند [43] .

43- تشدد بر جبلة بمن ایهم یكی از اشتباهات كه عمر در دوران خلافت خود نمود این بود كه جبلة بن ایهم امیر متمول و بزرگ عرب را چنان رنجانید جبله از پادشاهان عرب و متمكنین در مال و قدرت بود - در حال طواف كه با پانصد سوار زرین تاج طواف می كرد عمر برای آن كه بلباس یكی از طائفین تماس نمود بر گوش او سیلی زد و جبله از كشور عربی اسلامی عمر بیرون رفت و به سوی قسطنطنیه مهاجرت نمود و اشعاری سرود كه از آن جمله است.



فیالیت امی لم تلدنی ولیتنی

رجعت الی القول الذی قال لی عمر [44] .



رفتن جبله و قوم او از اسلام و كشور اسلامی بر ضرر مسلمین و خلیفه تمام شد زیرا شرایط آن روز با این امیر عرب ایجاد می كرد كه مسلمانان را جلب نمایند نه طرد كنند. و از این اشتباهات سیاسی بسیار داشت كه حتی یك روز بر خالد دائی خودش تشدد نمود و موجب اختلال در فرماندهی او گردید.

موارد مختلفی در كتب اخبار و احادیث از اشتباهات فقهی و سیاسی عمر نقل شده



[ صفحه 160]



مانند آن كه عمر امر به رجم زنی كرد كه ابن حجر نقل كرده در ترجمه معاذ بن جبل یا زن دیوانه ای را دستور داد رجم داد كه حاكم در مستدرك نقل كرده و چندین مورد كه علامه شرف الدین نقل نموده است [45] .


[1] صحيح بخاري در باب قول المريض ص 118 ج 1 - صحيح احمد بن حنبل ص 325 ج 1 شرح نهج البلاغه ص 20 و 27 ج 2 صحيح مسلم ص 222 ج 1 مسند احمد ص 355 ج 1 - كنز العمال ص 138.

[2] النص و الاجتهاد ص 91 تا ص 107.

[3] بخاري ترمذي مسلم ترمذي ص 247 كنز العمال.

[4] صحيح مسلم در باب من لقي الله بالايمان و هو غير شاك فيه دخل الجنة به نقل النص و الاجتهاد.

[5] تفسير امام فخر رازي در تفسير سوره بقره - در صحيح مسلم - شرح بخاري - سنن ابوداود در حاشيه زرقاني ص 103 و بسياري از منابع ديگر به نقل النص و الاجتهاد مرحوم علامه سيد شرف الدين موسوي عاملي ره ص 121.

[6] سنن موطاء شرح زرقاني ص 25 ج 1 سنن دار قطني - صحيح مسلم در صفت اذان و اكثر صحاح سته و كتب شيعه و غيره اين خبر را نقل كرده اند به نقل النص و الاجتهاد ص 132.

[7] شرح تجريد قوشجي علاء الدين علي بن محمد در كتاب الشقايق النعمانيه كه از علماء سمرقند بوده و به كرمان رفت و از مشاهير متكلمين عصر اخير است - و شرح تجريد خواجه نصيرالدين به همين شرح است كه در سال 879 در قسطنطنيه چاپ شد.

[8] صحيح مسلم باب طلاق ص 575 ج 1 سنن بيهقي ص 336 ج 7 سنن ابي داود در كتاب طلاق قرطبي ص 130 ج 3 و كليه تفاسير سني - سيره ي ابن اسحاق ص 191 ج 2 به نقل النص و الاجتهاد ص 146.

[9] صحيح مسلم و بخاري و ساير صحاح سال 233 در صلوة تراويح ج اول و صحيح مسلم ص 283 ج 1.

[10] تاريخ الخلفا سيوطي روضة المناظر در حاشيه ابن اثير مسند احمد ص 370 و غيره.

[11] مستدرك حاكم ص 339 معاجم اللغه و غيره به نقل النص و الاجتهاد علامه سيد شرف الدين ص 154.

[12] كتاب اميرالمؤمنين تأليف نگارنده مراجعه شود.

[13] كتاب الغرايض ص 340 در صحيح مسلم به نقل النص و الاجتهاد.

[14] كنز العمال ص 15 ج 6.

[15] شعب الايمان بيقهي ص 15 ج 6.

[16] بيهقي و ابن شيبه در سنن خود و عبدالرزاق در اول فرايض كنزالعمال در حديث 110 از احاديث كنز در ص 7 ج 6 نقل كرده است - احمد امين ص 280 فجر الاسلام تاج العروس در ماده شرك فاضل شرقاوي در حاشيه بر تحرير شيخ زكريا انصاري به نقل النص و الاجتهاد علامه شرف الدين عاملي ص 159.

[17] آيه ي 6 سوره ي نساء.

[18] كتاب الفرايض ص 11 ج 2.

[19] اين خبر را صاحب كنز العمال در فرايض مي نويسد ص 8 ج 6.

[20] النص و الاجتهاد علامه شرف الدين ص 164.

[21] صحيح مسلم و بخاري در باب تيمم ص 131 ج 2 در ارشاد الساري در شرح بخاري.

[22] صحيح مسلم ص 309 و موطا ما در ج 1.

[23] النص و الاجتهاد ص 169.

[24] صحاح سته عموما در ابواب الجنائز صحيح بخاري ص 154 صحيح مسلم ص 341 و مسند احمد حنبل ص 255 و صحيح بخاري ص 335 نقل كرده اند.

[25] تاريخ طبري در حوادث سال 13 ج 4.

[26] مسند احمد بن حنبل به نقل النص و الاجتهاد ص 177.

[27] تاريخ فلسفه الاسلام ص 301 محمد لطفي جمعه مصري.

[28] تفسير كشاف در آيه 86 سوره بقره كه واحدي در كتاب اسباب النزول ص 33 نقل كرده است.

[29] المستطرف في كل فمن مستظرف شهاب الدين ابشيهي در باب 74 در تحريم خمر كه زمخشري از او نقل كرده ص 446 تفسير امام فخر رازي - الغدير ج 5 النص و الاجتهاد - فصول المهمه.

[30] كنزالعمال ص 5391 ج 5 به نقل ابن عساكر.

[31] البداية و النهايه ص 285 ج 3.

[32] سيره نبويه و حلاني و سيره حلبيه - البداية و النهايه ابن كثير از صحيح مسلم و مسند ابوداود ص 512 ج 1 به نقل النص و الاجتهاد ص 185.

[33] صحيح بخاري ص 46 به نقل تاريخ ابن كثير دمشقي ص 329 ج 4.

[34] مستدرك حاكم و صحاح مستد.

[35] النص و الاجتهاد ص 191.

[36] النص و الاجتهاد ص 194.

[37] اين روايت را خرائطي در كتاب مكارم الاخلاق در حديث 3696 از احاديث كنز در ص 162 ج 2 و ابن ابي الحديد ص 96 ج 3 شرح نهج البلاغه و غزالي در ص 137 كتاب احياء العلوم نقل كرده اند.

[38] النص و الاجتهاد از ص 195 تا ص 197.

[39] اين خبر را ابن ابي الحديد در احوال عمر در شرح نهج البلاغه ص 96 ج 3 و زمخشري در تفسير اين آيه و امام فخررازي در تفسير آيه ص 175 ج 5 و در تاريخ عمر بن خطاب ابن الفرج بن جوزي در حديث عبدالله بن مصعب و ابوموسي در اواخر كتاب العلم صحيح بخاري ص 19 ج 1 - نقل كرده اند.

[40] اين خبر را در اعلام الموقعين ص 32 ج 3 و فجر الاسلام در ص 287 نوشته اند.

[41] ابن عبدالبر در احوال ابي خراش هذلي در كتاب استيعاب و دميري در حيات الحيوان نوشته است.

[42] طبقات ابن سعد در احوال عمر ص 205 ج 3.

[43] وفيات الاعيان ابن خلكان در حديث مغيرة بن شعبه و شهود بر او در سال 17 هجري و نيز در ترجمه يزيد بن زياد حميري در ج 2 - مستدرك حاكم ص 448 ج 3 در حوادث سال 17.

[44] عقد الفريد ص 187 ج 1- كتاب الدروس العربيه مدارس متوسطه ص 62 ج 1 به نقل از اغاني ابوالفرج اصفهاني - به نقل النص و الاجتهاد ص 206.

[45] النص و الاجتهاد ص 208 تا ص 213.